ستاره آسمان

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينک دوستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





.

تماس با ما

كد ماوس



اگر دروغ رنگ داشت؛
هر روز شاید،
ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،
و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.
اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛
عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.
اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند،
همیشه می توانستند تنها نباشند.
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،
و ما کلام محبت را در میان نگاه‌های گهگاهمان،
جستجو نمی کردیم.
اگر دیوار نبود، نزدیک تر بودیم؛
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم،
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان،
حبس نمی کردیم.
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم.
هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛
ولی گنج ها شاید،
بدون رنج بودند.
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند.
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛
تا دیگران از سر جوانمردی،
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند.
اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،
اگر همه ثروت داشتند.
اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند،
و زندگی، بی ارزشترین کالا بود.
ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید.
اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری… بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم …
اگر عشق نبود؛
اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند.
اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،
من بی گمان،
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا.
آنگاه نمیدانم ،
به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟

نويسنده: Sajad تاريخ: یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

احمد شاملو


دهانت را می‌بویند

مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.

دلت را می‌بویند

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و عشق را

کنارِ تیرکِ راهبند

تازیانه می‌زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما

آتش را

به سوخت‌بارِ سرود و شعر

فروزان می‌دارند.

به اندیشیدن خطر مکن.

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

آن که بر در می‌کوبد شباهنگام

به کُشتنِ چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند

بر گذرگاه‌ها مستقر

با کُنده و ساتوری خون‌آلود

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند

و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کبابِ قناری

بر آتشِ سوسن و یاس

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

ابلیسِ پیروزْمست

سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

۳۱ تیرِ ۱۳۵۸

 

نويسنده: Sajad تاريخ: سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

 

تمام عمر بستيم و شكستيم

              به جز بار پشيماني نبستيم

                              جواني را سفر كرديم تا مرگ

                                                        نفهميديم به دنبال چه هستيم

                                           .

                                           .

                                           .

                            روزگار غریبیست نازنین

 

 

نويسنده: Sajad تاريخ: یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کاریکاتورهایی به مناسبت گرانی گوشت و مرغ


برای دیدن ادامه تصاویر لطفا به ادامه مطلب بروید.


ادامه مطلب
نويسنده: Sajad تاريخ: سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to skystar.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com